هر وقت استقلال در انزلی بازی داشته،هواداران این تیم در اکثر بازیها بدجوری کادرفنی و بازیکنان و هواداران استقلال را مورد فحاشی قرار می دهند.یکی از آن دیدارها که شاهد اوج این بی احترامی ها این طرفداران انزلی چی بودیم،بازی مقابل فینال در جام حذفی بود که استقلالی ها بعد مرگ اسطوره خود ناصر حجازی فقید بدون روحیه و با پیراهنی مشکی در آن هوای شرجی و دم کرده انزلی به مصاف این تیم رفتند و ضمن انجام یک بازی ضعیف،بازی را واگذار کردند.در آن بازی مورد انواع توهین ها و ناسزاهای طرفداران ملوان قرار گرفتند،حتی به ناصر حجازی مرحوم هم رحم نکردند و بنر بزرگی که به مناسبت درگذشت وی در استادیوم نصب شده بود را پاره کردند و الفاظ بدی هم نثار اسطوره آبیها کردند.
هر سال که ما استقلالی ها با این برخورد زننده طرفداران ملوان مواجه میشویم،به خودمان قول می دهیم در بازی بعدی که در استادیوم آزادی با این تیم برگزار می کنیم،جواب دندان شکنی به آنها خواهیم داد.اما نمی دانم فرهنگ بالای تماشاگران استقلالی این اجازه را به آنها نمی دهد که همانند انزلی چی با آنها برخورد کنند و یا اینکه کلا یادشان می رود که در بازی فصل قبل یا دور رفت چه بلایی بر سر تیم محبوبشان آورده بودند.حتی با وجود اینکه تماشاگران انزلی در استادیوم آزادی به راحتی و به هر تعدادی که دوست دارند به ورزشگاه می آیند و در شهر خودمان و مقابل تماشاگران خودی به بازیکنان تیممان توهین می کنند،باز ما استقلالی ها فقط در حد یک هو کردن و یا شعار تو که آن گوشه نشستی .... بسنده می کنیم.حتی وقتی سعید سالار زاده در بازی رفت دو فصل قبل پای میلاد میداوودی را از قوزک به عمد مصدوم کرد و باعث شد میلاد چند ماهی از ترکیب تیم در اوج مادگی محروم شود،باز در تهران وقتی سالارزاده در ترکیب ملوان بازی می کرد،کوچکترین بی احترامی به وی نکردیم.
خدا وکیلی در بازی آخری که فصل قبل در انزلی انجام دادیم و مجددا شاهد شنیدن انواع ناسزاها به منصور پورحیدری و بازیکنان استقلال بودیم،ما هوادارانی که در استادیوم حضور داشتیم به خودمان قول داده بودیم که این بار در اولین بازی قصل بعد که در تهران با این تیم شمالی برگزار می کنیم،یه حالی اساسی به آنها بدهیم!اما باز هم می دانم ما استقلالی ها هر کاری می کنیم نمی توانیم مثل این افراد به بزرگان تیمشان توهین کنیم و حتی یاد اسطوره آنها سبروس قایقران را نیز گرامی می داریم.
نظرات شما عزیزان:
علي
ساعت8:35---23 مرداد 1391
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگـــر نمیشود
بی تو برای شاعری واژه خبر نمیشود
بغض دوباره دیدنت هست و به در نمیشود
فکر رسیدن به تو فکر رسیدن به من
از تو به خود رسیدهام اینکه سفر نمیشود
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگـــر نمیشود
دلم اگر به دست تو به نیزهای نشان شود
برای زخم نیزهات سینه سپر نمیشود
صبوری و تحملت همیشه پشت شیشهها
پنجره جز به بغض تو ابری و تر نمیشود
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگـــر نمیشود
صبور خوب خانگی شریک زجههای من
خنده خسته بودنم زنگ خطر نمیشود
حادثه یکی شدن حادثـــهای ساده نبود
مرد تو جز تو از کسی زیر و زبر نمیشود
به فکر سرسپردنم به اعتماد شانهات
گریه بخشایش من که بیثمر نمیشود
همیشگیترین من لاله نازنیــــن من
بیا که جز به رنگ تو دگر سحر نمیشود
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگـــر نمیشود
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگـــر نمیشود
بیهمگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگـــر نمیشود
|